کارل هاینریش مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان، اقتصاددانان و انقلابیون تاریخ معاصر است که اندیشههایش نه تنها تحولی عظیم در علوم اجتماعی ایجاد کرد، بلکه پایههای جنبشهای انقلابی سراسر جهان را شکل داد. مارکس که در شهر ترییر آلمان به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در تبعید گذراند، به همراه فردریش انگلس، مانیفست کمونیست (۱۸۴۸) را نوشت و اثر عظیم سه جلدی “سرمایه” را تألیف کرد که به تحلیل نظام سرمایهداری میپردازد .
کارل مارکس در ۵ مه ۱۸۱۸ در خانوادهای مرفه از طبقه متوسط در ترییر، شهری در استان راین پروس (آلمان امروزی) به دنیا آمد. پدرش هاینریش مارکس وکیلی موفق و از پیروان عصر روشنگری بود که به کانت و ولتر علاقه داشت. مادرش هنریت پرسبورگ از خانوادهای ثروتمند و یهودی-هلندی بود. خانواده مارکس برای پیشرفت اجتماعی به مسیحیت گرویدند و کارل در شش سالگی غسل تعمید داده شد .
مارکس تحصیلات ابتدایی را در مدارس محلی گذراند و سپس در سال ۱۸۳۵ برای تحصیل حقوق به دانشگاه بن رفت. اما به جای مطالعه حقوق، بیشتر وقت خود را به شعر گفتن، مشروب خوردن و شرکت در فعالیتهای دانشجویی گذراند. پس از یک سال به دانشگاه برلین منتقل شد و تحت تأثیر فلسفه هگل و حلقه هگلیهای جوان قرار گرفت .
در سال ۱۸۴۳، پس از هفت سال نامزدی، با جنی فون وستفالن ازدواج کرد. جنی از خانوادهای اشرافی بود و چهار سال از مارکس بزرگتر بود. این ازدواج با مخالفت برخی از اعضای خانواده جنی روبرو شد .
مارکس به روزنامهنگاری روی آورد و در سال ۱۸۴۲ سردبیر روزنامه راینیشه سایتونگ در کلن شد. مقالات رادیکال او باعث تعطیلی روزنامه شد و او مجبور به ترک آلمان شد. در پاریس با اندیشههای سوسیالیستی آشنا شد و دوستی مادامالعمرش با فردریش انگلس آغاز گردید .
پس از اخراج از فرانسه در سال ۱۸۴۵، مارکس به بروکسل رفت و سپس در سال ۱۸۴۹ به لندن تبعید شد. سالهای زندگی در لندن با فقر شدید همراه بود. سه فرزند او به دلیل شرایط نامساعد زندگی درگذشتند. با این حال، مارکس به تحقیقات خود در کتابخانه موزه بریتانیا ادامه داد و آثار مهمی مانند “سرمایه” را نوشت .
مارکس با ترکیب دیالکتیک هگل و ماتریالیسم فویرباخ، نظریه ماتریالیسم تاریخی را توسعه داد. بر این اساس، نیروها و روابط تولید زیربنای جامعه هستند که روبنای فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک بر آن استوار میشود. تاریخ از نظر مارکس تاریخ مبارزه طبقاتی است و هر نظام اجتماعی تا زمانی پایدار میماند که امکان توسعه نیروهای مولد را فراهم کند .
مارکس در تحلیل اقتصادی خود از نظریه ارزش کار دفاع کرد. به گفته او، ارزش کالاها ناشی از مقدار کار اجتماعی لازم برای تولید آنهاست. در نظام سرمایهداری، کارگران (پرولتاریا) مجبورند نیروی کار خود را به سرمایهداران (بورژوازی) بفروشند. سرمایهداران با پرداخت دستمزدی کمتر از ارزش واقعی کار کارگران، ارزش اضافی ایجاد میکنند که منشأ سود است .
مارکس در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ که پس از مرگش منتشر شد، نظریه ازخودبیگانگی را مطرح کرد. از نظر او، در نظام سرمایهداری، کارگران از چهار جنبه دچار ازخودبیگانگی میشوند: از محصول کارشان، از فرایند کار، از ذات انسانی خود و از دیگر انسانها. این نظریه ریشه در تحلیل مارکس از دین به عنوان “افیون تودهها” دارد که توسط فویرباخ مطرح شده بود .
این اثر مشترک مارکس و انگلس که با جمله معروف “شبحی در اروپا در گشتوگذار است - شبح کمونیسم” آغاز میشود، به تحلیل تاریخ به عنوان مبارزه طبقاتی میپردازد و پایان اجتنابناپذیر سرمایهداری و پیروزی پرولتاریا را پیشبینی میکند .
اثر عظیم سه جلدی مارکس که تنها جلد اول آن در زمان حیاتش منتشر شد، به تحلیل نظام سرمایهداری و قوانین درونی آن میپردازد. انگلس پس از مرگ مارکس، جلدهای دوم و سوم را از روی دستنوشتههای او تدوین و منتشر کرد .
مارکسیسم به عنوان یک نظام فکری، تأثیر عمیقی بر جنبشهای کارگری و انقلابی سراسر جهان گذاشت. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه به رهبری لنین که خود را مارکسیست میدانست، اولین حکومت مارکسیستی جهان را ایجاد کرد. در قرن بیستم، حدود یک سوم جمعیت جهان تحت حکومتهایی زندگی میکردند که خود را مارکسیست میدانستند .
با این حال، مارکس خود در اواخر عمر گفته بود: “من مارکسیست نیستم”، که اشارهای بود به تفسیرهای مختلف و گاه متناقض از اندیشههایش .
اندیشههای مارکس با نقدهای جدی روبرو بوده است:
۱. پیشبینیهای او درباره فروپاشی قریبالوقوع سرمایهداری محقق نشد. ۲. نظامهای مارکسیستی در عمل با مشکلات اقتصادی و سیاسی زیادی مواجه شدند. ۳. برخی مارکسیسم را به دلیل جبرگرایی تاریخی و کمتوجهی به آزادیهای فردی مورد انتقاد قرار دادهاند .
با وجود فروپاشی بسیاری از نظامهای مارکسیستی در پایان قرن بیستم، تحلیلهای مارکس از سرمایهداری و نابرابریهای اجتماعی همچنان مورد توجه است. بحرانهای مالی دورهای سرمایهداری و افزایش نابرابری در دهههای اخیر، باعث بازگشت توجه به اندیشههای مارکس شده است .
کارل مارکس به عنوان یکی از بزرگترین متفکران قرن نوزدهم، تأثیر بیمانندی بر تاریخ فکری و سیاسی جهان گذاشت. اگرچه بسیاری از پیشبینیهای او محقق نشد، اما روش تحلیلی او و توجه به نقش اقتصاد و طبقات اجتماعی در فهم تاریخ و جامعه، تأثیری ماندگار بر علوم اجتماعی گذاشته است. امروزه نیز در مواجهه با چالشهای جهانی مانند نابرابری فزاینده و بحرانهای سرمایهداری، بازخوانی اندیشههای مارکس میتواند بینشهای ارزشمندی ارائه دهد.